پیکسار در جدیدترین فیلم بلند خود ما را به سواحل رنگارنگ ایتالیا میبرد. لوکا Luca یک انیمیشن خوش رنگ و شاد از پیکسار است که به دلیل بحران کرونا به صورت سراسری در سینماها اکران نشد، در روز ۱۸ ژوئن ۲۰۲۱ (۲۸ خرداد) از سوی سرویس استریم دیزنی پلاس عرضه شد.
داستان این انمیشن درباره دو پسر بچه است که از قلمروی موجودات آبزی به خشکی میآیند تا رویاهایشان را دنبال کنند.
لوکا با اینکه موجودی آبزی است، به دنیای انسانها علاقه وافری دارد و همین مسئله در نهایت باعث میشود که پا به خشکی بگذارد و درگیر ماجراهای هیجانانگیزی شود.
از آنجایی که بیشتر منتقدان سینمایی به طور متفقالقول عقیده دارند کارتون لوکا بسیار خوب است اما نسبت به ساختههای پیشین پیکسار ضعیفتر است، شاید بهتر است نگاهی به هویت این استودیو و آثار شاخص آن داشته باشیم.
استودیوی پیکسار Pixar در سال 1979 به عنوان یکی از زیرمجموعههای لوکاس فیلم Lucasfilm (کمپانی سازنده سری جنگهای ستارگان که توسط نویسنده همین کتابها یعنی جورج لوکاس George Lucas پایهگذاری شده است) پا به عرصه هستی نهاد.
نام اولیه آن Graphics Group بوده که زیادی خاص و به یاد ماندنی است و جالب است بدانید استیو جابز مرحوم یکی از سهامداران اصلی این شرکت بوده است.
در سال 2006، کمپانی والت دیزنی Walt Disney غول دنیای انیمیشن، طی یک اقدام عاقلانه و هوشمندانه ای شرکت را خرید و این استودیو از آن پس زیر مجموعه دیزنی به حساب میآید البته همچنان هویت خود را محفوظ نگه داشته و آثارش از آثار خود دیزنی به سادگی قابل تشخیص هستند. داخل پرانتز بگوییم که Lucasfilm نیز شش سال پیش توسط دیزنی خریداری شده است.
این استودیوی انیمیشن سازی تا به حال ۲۳ جایزه اسکار، ۱۰ گلدن گلوب، ۱۱ جایزه گرمی و چندین و چند جایزه معتبر دیگر به دست آورده است. تا به امروز ۲ انیمیشن پیکسار یعنی «داستان اسباب بازی» و «بالا» حتی توانسته اند به فهرست نامزدهای بهترین فیلم اسکار نیز راه پیدا کنند، پس هر ساخته این کمپانی را می توان یک اتفاق مهم در عرصه انیمیشن سازی قلمداد کرد. حال به بهانه اکران «لوکا» به صورت مختصر با این انیمیشن آشنا می شویم.
اما چه چیزی پیکسار را تبدیل به یک پدیده جهانی کرده است؟ پیکسار با ساخت فیلم داستان اسباببازی Toy Story در سال 1995 سبکی نوین و تکنیکهای جدیدی در عرصه انیمیشنسازی بنا نهاد.
این استودیو تواست با بهرهگیری از گرافیک کامپیوتری، انیمیشنهای سه بعدی خلق کند که پیش از این دیده نشده بود. این سبک و این تکنیک، از هر لحاظ نسبت به انیمیشنهای دو بعدی و تختِ پیش از خودش پیشرو محسوب میشد؛ اما این تنها دلیل محبوبیت فراگیر پیکسار نیست.
پیکسار در تمام کارتونهایش دنیاهای نوینی خلق میکند و یا به دنیاهای موجود، کاراکتر میدهد و با جان بخشی به حیوانات یا اشیای بیجان، دنیا را از زاویه دیگری به ما نشان میدهد.
حتماً پیش از این یکی از تولیدات این استودیو را تماشا کردهاید که شامل لیست درخشان شگفتانگیزان، کارخانه هیولاها، در جستجوی نمو، ماشینها، موش سرآشپز یا راتاتویی، کوکو، آپ Up و روح Soul میشود. شاید بتوان ادعا کرد کارهای این استودیو بین تمامی کمپانیهای انیمیشنسازی هالیوود و جهان بی رقیب باشد؛ بدون اینکه اغراق کرده باشیم. حالا که از آثار پیشین ای استودیو خبر دارید، شاید شما هم پس از تماشای لوکا با منتقدان موافق باشید که نسبت به سایر آثار پیکسار کمتر درخشان است.
بهتر است کم کم به سراغ خود انیمیشن برویم. با ما در ادامه نقد فیلم لوکا Luca 2021 همراه باشید.
لوکا پاگورو (با صداپیشگی جیکوب ترمبلی) هیولای دریایی ۱۳ ساله ای است که درباره دنیای بالای دریا کنجکاو است. او در آب های کنار ساحل ایتالیا زندگی می کند. به لوکا در تمام عمرش هشدار داده شده که دنیای انسان ها جای خطرناکی است با این حال کارهای روزمره لوکا را خسته می کند. او یک روز با هیولای دریایی دیگری به نام آلبرتو اسکورفانو ملاقات می کند و از او می خواهد دنیای انسان ها را نشانش دهد، در این میان لوکا متوجه می شود در صورت خشک بودن می تواند خودش را به انسان مبدل کند و به این ترتیب یک زندگی دوگانه را به دور از چشم پدر و مادرش آغاز می کند.
جریان آب وسایلی را از روستای نزدیک ساحل به محل زندگی لوکا میبرد که موجب میشود آتش اشتیاقش برای دیدن خشکی شعلهورتر شود و سودای رفتن به سرش بزند. مادرش (با صداپیشگی مایا رودولف) همواره در تلاش است تا خطرات رفتن به دنیای انسانها را به او یادآوری کند و دائم نگران فرزنش است. والدین لوکا سعی میکنند او را قانع کنند که دنیای آن بیرون برای موجودی مثل لوکا مرگبار است اما لوکا گوشش به این حرفها بدهکار نیست. او در همان دنیای آبی خودش با یک دوست جدید به نام آنتونیو آشنا میشود.
اگر یک کودک زیردریایی باشید پیدا کردن یک دوست و هم بازی جدید به ودی خود هیجانانگیز است. چه رسد به اینکه دوستی پیدا کنید که با قدم برداشتن روی خشکی جلوهای انسانی به خود میگیرد. لوکا این کار آنتونیو را تقلید میکند و وقتی میبیند او هم این توانایی را دارد، شگفتزده میشود. این دو به سمت دنیای انسانها قدم برمیدارند. به سمت دنیایی از ناشناختهها.
در ادامه فیلم لوکا Luca، لوکا و آنتونیو به دنیاهای انسانها میروند. آنجا با دختری به نام Giulia آشنا میشوند که با آنها بنای دوستی میگذارد. همچنین قلدر محل را ملاقات میکنند که شخصیتی آشنا و قابل پیشبینی دارد و دهها بار در فیلمهای دیگر دیدهایم.
از جذابترین صحنههای موجود در این فیلم آنهایی هستند که لوکا و آلبرتو در تماس با آب ظاهر واقعیشان پدیدار میشود. همچنین شعفی که از خوردن بستنی و پاستا و انجام انواع فعالیتهای انسانی به آنها دست میدهد بسیار شیرین است و دلگرم کننده. لوکا و آلبرتو تصمیم میگیرند یک وسپا (موتور ایتالیایی) بخرند و با هم دنیا را بگردند. اما برای این منظور به پول احتیاج دارند و میخواهند با بردن در یک مسابقه محلی این پول را به دست بیاورند.
این فیلم پیامهای خوبی در خود نهفته دارد که همه ما در دنیای امروز به آن احتیاج داریم. برای مثال، والدین یاد میگیرند که باید انتظار کنجکاوی فرزندانشان را درباره سرزمینهای ناشناخته و موضوعات جدید داشته باشند. در کل این فیلم از دسته فیلمهایی است که با تماشایشان حالتان خوب میشود و به زندگی امیدوار میشوید.
متاسفانه در این چند روز که از انتشار این انیمیشن می گذرد انتقاد های زیادی بر لوکا وارد شده است. اما اگر بخواهیم واقع بین باشیم باید بگویم لوکا فوق العاده است! انتظارتان از یک انیمیشن چیست؟ میخواهید فقط سرگرمتان کند یا مفهومی باشد؟ لوکا هر دو را دارد اولین نکته ای که در لوکا شما را مجذوب خود می کند داستانگویی جذاب و بدون توضیحات اضافه است. زمان لوکا از دیگر انیمیشن های دیزنی و پیکسار کمتر است اما تک تک این دقایق مفید هستند و خسته کننده نیستند.
نقطه قوت دیگر لوکا در کلیشه شکنی متفاوتش است. تابحال آثار زیادی با موضوع های مشابه بوجود آمده اند. اما لوکا با تغییری جالب در این موضوع کار را جذاب تر کرده است. برای مثال شخصیت اصلی یعنی لوکا دوست دارد به سطح خشکی بیاید اما خانواده اش با او مخالفند. آلبرتو فردی تنهاست که تنها آرزویش داشتن یک وسپای (هر چند قدیمی) است. از آن طرف جولیا هدفش کم کردن روی دشمن همیشگی اش است. در همین جا داستان سه موضوع را مطرح می کند و حتی در پایان هم پند های ارزشمندی به مخاطب می دهد و این یعنی لوکا علاوه بر داستان خود بر روی چندین مفهوم هم تمرکز دارد و به آنها می پردازد.
فضاسازی انیمیشن هم بی نظیر است! لوکا بر کوچه پس کوچه های ایتالیا قدم می گذارد و ما را با آن آشنا می کند. و در نهایت داستانش را به خوبی و خوشی به پایان می رساند. در لوکا نما های رویایی و جذابی هم دیده می شود که تاکنون نظیرش را ندیده اید! ولی اگر بخواهیم نقطه ضعف لوکا را بگوییم. تنها ایراد می تواند نپرداختن به شخصیت آلبرتو باشد. تمام شخصیت پردازی آلبرتو در حد یک حرف است و آلبرتو هیچ گذشته مشخصی ندارد. و این باعث می شود نتوانیم لوکا را بی نقص بنامیم.
«لوکا» اولین انیمیشن پیکسار است که جان راتزنبرگر در آن صداپیشگی نمی کند. راتزنبرگر ۷۴ ساله که کارمند پیکسار و البته بازیگر و صداپیشه است در همه کارهای پیشین این کمپانی صداپیشگی کرده بود. این انیمیشن اولین کار انریکو کاساروسا در مقام کارگردان است.
از طرفی دیگر، با دیدن این کارتون به تمام مخاطبان از هر گروه سنی یادآوری میشود باید ظرفیت خود را در برابر پذیرش گروههای جمعیتی و اقلیتهای گوناگون بالا ببرند چرا که همه با هم از زندگی سهم دارند و نمیتوانند یکدیگر را نادیده بگیرند. همچنین به آنها میآموزد تا خود را بپذیرند، از متفاوت بودن نترسند و از چیزی که هستند لذت ببرند. یا مثلاً نگرانی پدر و مادر لوکا زیاد مخاطب را تحت تاثیر قرار نمیدهد و بیشتر کمدی است تا تراژیک. برای مثال، نگرانی و جوش و خروش پدر نمو در کارتون “در جستجوی نمو” را به خاطر بیاورید.
تقریباً بیشتر موضوعات اشاره شده در فیلم لوکا Luca به همین منوال هستند و با ما کاری نمیکنند که نفس در سینه حبس کنیم یا اشکی را از گوشه چشممان پاک کنیم. در مقایسه با سایر آثار دیزنی، مسئله دیگری وجود دارد. صرف موجودات دریایی که به خشکی میآیند و بین انسانها راه میروند، جدید نیست.
از بسیاری از جهات کاراکترها کمابیش تکراری هستند و دقیقاً همان عمالی از آنها سر میزند که انتظار داریم. به ویژه آدم بد داستان، عموی لوکا که توسط ساشا بارون کوهن صداگذاری شده و گویا همان بورات است.
بیشتر منتقدان درباره فیلم لوکا فکر میکنند فیلم خوبی است ولی بی پروا نیست. دیدنی است، زیباست، آموزنده است و یادآور تعطیلات خوش تابستانی. اما در مقایسه با سایر تولیدات پیکسار کمتر به چشم میآید و مانند شگفتانگیزان دنیا را تکان نمیدهد یا مثل السا از Frozen تبدیل به قهرمان بچههای کوچک نمیشود.
دیوید رونی در سایت هایوود ریپورتر مینویسد:
مرز بین تولیدات خود دیزنی و پیکسار در فیلمهای این چنینی محو میشود. اما کاساروسا در زمینه جمع زدن افسانههای قدیمی با لذت قصه گویی به سبک کلاسیک مهارت زیادی از خود نشان میدهد.
علاقه واضح و ریشهدار مردم بومی جنوا به زندگی در زمانهای سادهتر در سواحل شمال غربی ایتالیا به زیر پوست فیلم جان میدهد و به آن گرمامیبخشد.
آری آفر در ان. وای. سی. مووی گورو، فیلم لوکا را با راتاتویی مقایسه میکند و میگوید:
یک اثر بی ضرر و نسبتا سرگرمکننده که بدون پیچیدگی موجود در فیلمهای بهتر پیکسار در مورد دوستی، بیشتر برای مخاطبان کم سن و سالتر جذاب خواهد بود.
جو مورگنسترن منتقد وال استریت ژورنال چنین میگوید:
این فیلم به طور مشخصی یک اثر عاشقانه است که حاوی ادای احترامی است که بسیار تاثیرگذار است. اما هر چقدر هم که این فیلم دلپذیر باشد، گاهی خودسرانه، توسعه نیافته و سرسری به نظر میرسد.
اندرو وبستر در سایت ورج مینویسد:
در مقایسه با بسیاری از فیلمهای پیکسار، لوکا زیاد پیشگامانه نیست. یک داستان مناسب خانواده است که بسیار قابل پیشبینی است. اما این چیزی از دستاوردهای بزرگ احساسی ان کم نمیکند.
این داستان پیامی ساده درباره پذیرش دارد، و در پایان کمی بغض کردم. لوکا مود بسیار ویژهای خلق میکند که کاملاً مناسب شبهای گرم تابستانی است.
آدام گراهام منتقد «دیترویت نیوز» این انیمیشن را این گونه توصیف می کند:
برای هر کمپانی «لوکا» اثری غیرچشمگیر و به راحتی قابل فراموش شدن قلمداد می شود، حالا چه رسد به این که این انیمیشن را کمپانی موفق پیکسار با آن سابقه اش ساخته باشد. این دیگر واقعا ناامیدکننده است.
جیمز براردینلی منتقد سرشناس «ریل ویوز» نیز از مخالفان «لوکا» است او این کار تازه پیکسار را چنین شرح می دهد:
این انیمیشن اگرچه مواد کافی برای درگیر کردن کودکان را داراست، با این حال در این که توانایی جذب مخاطبان بزرگسال تر را داشته باشد، کمی نامطمئن است.
ادوین آرنادین منتقد «اشویل» اما این انیمیشن را تا اندازه ای پسندیده است. او درباره «لوکا» چنین می نویسد:
یک اثر سرگرم کننده بی ضرر، ایمن و کودک محور که به سختی می توان ردی از کمپانی پیکسار را در آن یافت.
آلن آلماچر منتقد «مگگافین» درباره این انیمیشن چنین می نویسد:
لازم نیست هر فیلمی یک شاهکار باشد، اما برای استودیویی که تعدادی از این شاهکارها را خلق کرده، «لوکا» ورودی به یک سطح پایین تر قلمداد می شود.
کازاروسا گفته که لوکا پر از پیامهای مخفیانه است که شامل اشارهای به انیمیشن آینده پیکسار به نام قرمز شدن (Turning Red) است و به گفته این کارگردان، این ارجاعات بسیار خوب پنهان شده و ممکن است بخشی از افشاگریهای بعدی باشد.
پیام های مخفی در Luca
یکی از پیغامهای مخفی قدیمی که در بسیاری از فیلمهای دیزنی و پیکسار وجود دارد، شماره آ۱۱۳ است. این یک شماره کلاس در موسسه هنر کالیفرنیا است، جایی که فیلمسازانی مانند تیم برتون و جان لستر در حوزه انیمیشن و کاراکترسازی تحصیل کردهاند. شماره آ۱۱۳ روی بلیط قطاری که آلبرتو در پایان فیلم به لوکا میدهد، نوشته شده است.
توپ لوکسو به عنوان پیغام مخفی به طور منظم در فیلمهای پیکسار ظاهر میشود و هنگامی که لوکا در مسابقات جام پورتوروسو در حال پیشی گرفتن از سایر رقباست، روی پشت بام دیده میشود.
از دیگر پیغامهای مخفی قدیمی که در بسیاری از فیلمهای دیزنی و پیکسار وجود دارد، شماره آ۱۱۳ است. این یک شماره کلاس در موسسه هنر کالیفرنیا است، جایی که فیلمسازانی مانند تیم برتون و جان لستر در حوزه انیمیشن و کاراکترسازی تحصیل کردهاند. شماره آ۱۱۳ روی بلیط قطاری که آلبرتو در پایان فیلم به لوکا میدهد، نوشته شده است.
ماشین فست فود سیاره پیتزا، فست فود سیاره پیتزا یکی از مکانهای اصلی نمایش داده شده در اولین فیلم بلند پیکسار، داستان اسباب بازی بود. از آن زمان به بعد نسخهای از ماشین دلیوری این فست فود، تقریبا در هر فیلم پیکسار به طرز موذیانهای پنهان شده است.
یکی از کتابهای اتاق جولیا، کتاب ماجراهای پینوکیو، به قلم نویسنده ایتالیایی، کارلو کولودی است که در سال ۱۹۴۰، دیزنی یک انیمیشن با اقتباس از آن ساخت. در این کتاب، پینوکیو بارها و بارها توسط دو شیاد فریب میخورد، گربهای که وانمود میکند کور است و روباهی که وانمود میکند لنگ است. روی جلد کتاب و در سکانس رویای لوکا که کتاب را زنده میکند، گربه کاملا شبیه به گربهی داستان پینوکیو است.
پینوکیو تنها شخصیت کلاسیک دیزنی نیست که در اتاق جولیا حضور دارد. او همچنین یک اسباب بازی دونالد داک دارد که به پایه تخت تکیه داده است. دونالد داک توسط دیزنی در سال ۱۹۳۴ خلق شده، بنابراین در زمان داستان لوکا بسیار محبوب بوده است.
یکی از بزرگترین تاثیرات انریکو کازاروسا هنگام ساخت لوکا، فدریکو فلینی، فیلمساز تحسین شدهی ایتالیایی بود. به ویژه که در این انیمیشن، چندین اشاره به فیلم جاده فلینی محصول ۱۹۵۴ وجود دارد. پوستر آن در میدان اصلی و در همان قسمت دیواری که پوستر ۲۰۰۰۰ فرسنگ زیر دریا بود، قرار دارد و قایق ماهیگیری ابتدای فیلم گلسومینا نام دارد که نام قهرمان فیلم جاده است.
همچنین مضمون داستان لوکا دربارهی یک موجود دریایی که در مورد زندگی در خشکی کنجکاو میشود و به انسان تبدیل میگردد، شباهتهای زیادی با فیلم پری دریایی کوچک دیزنی دارد اما طرفداران فیلمهای استودیو جیبلی، به احتمال زیاد لوکا را به فیلم پونیو هایائو میازاکی شبیه میدانند. کازاروسا گفته است که میازاکی یکی دیگر از تاثیرات اصلی او بود، چرا که بنیانگذار جیبلی به خاطر فیلمهایش در مورد کودکان در جستجوی جهانهای جادویی شناخته شده است. نام پورتوروسو اشارهای به فیلم پورکو روسو ساخته میازاکی دارد.
و در آخر هنگامی که در پایان انیمیشن، لوکا از خانواده خود و آلبرتو خداحافظی میکند، جلوی قطاری که او و جینا سوار میشوند شماره ۹۴۶۰۸ نوشته شده است. این کد پستی استودیوی انیمیشن پیکسار در کالیفرنیا است. این یک ارجاع خاص و بینظیر است، از آنجا که لوکا در حال رفتن به مدرسه برای دنبال کردن رویاهای خود است و پیکسار یک مقصد رویایی برای انیماتورهایی است که میخواهند هنر و مهارت خود را در یکی از بهترین استودیوهای انیمیشن هالیوود ادامه دهند.
جمع بندی
با توجه به مواردی که اشاره کردیم می توان گفت لوکا کاملا یک اثر خانوادگی جذاب و مفرح است! انیمیشنی کاملا آموزنده برای کودکان و تاثیرگذار برای بزرگسالان! پیکسار توانسته دوباره انیمیشنی سطح بالا در میان دیگر آثار خود خلق کند. لوکا بی شک جزو بهترین های پیکسار است. بسیاری با تغییر کردن سبک پیکسار مخالفند اما باید واقعیت را دید. پیکسار دیگر برای خاطرات ما انیمیشن نمی سازد؛ بلکه به جایش دنبال امتحان کردن ایده های نو و جدید است تا تجربه کسب کند و آثار بهتری بسازد.